- جان بوز
- خانه و حفاظ جان پناه
معنی جان بوز - جستجوی لغت در جدول جو
- جان بوز
- خانه و حفاظ
- جان بوز
- جان پناه، پناهگاه، غار یا حفره ای در کوه و بیابان که از سرما به آن پناه ببرند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوزناک
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
آنکه یا آنچه جان را بسوزاند، سوزناک
کسی که جان خود را فدا کند
کاسه گردان، حقه باز، متقلب
مضطرب، بی قرار
بخشنده جان حیات دهنده زنده کننده (غالبا صفت خدای تعالی آید)
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
آنکه یا آنچه اندکی جان و رمق بدهد، برای مثال خورش دادشان اندکی جان سپوز / بدان تا گذارند روزی به روز (فردوسی۱ - ۱۹۳)
آنچه روح و روان را نشاط و آرامش بدهد
جان بردن، جان به در بردن، جان در بردن، رهایی از مرگ، برای مثال به جان برد خود هر کسی گشته شاد / کس از کشتۀ خود نیاورد یاد (نظامی۵ - ۸۴۲)
برپاکنندۀ فتنه در جهان، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود، جان پرور، زنده کننده، بخشندۀ جان، کنایه از یکی از صفات باری تعالی
فداکاری، دلیری، شجاعت
کسی که با جان خود بازی می کند
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز